محل تبلیغات شما



مواظب همدیگه باشیم !
از یه جایی بــه بعد دیگه بزرگ نمیشیم؛ پیر میشیم !
از یه جایی بــه بعد دیگه خسته نمیشیم؛ می بُرّیم  !
از یه جایی بــه بعد دیگه تکراری نیستیم؛ زیادی هستیم !
پس قدر خودمون ، خانواده مون ،
دوستانمونو، زندگیمونو
و کلا حضور خوشرنگ مون رو تو صفحهء دفتر وجود بدونیم
محبت تجارت پایاپای نیست
چرتکه نیندازیم که من چه کردم و تو در مقابل چه کردی!
بیشمار محبت کنیم.
حتی اگر به هردلیلی کفه ترازوی دیگران سبک تر بود


باید راهی یافت، برای زندگی را زندگی کردن،

نه فقط زندگی را گذراندن

باید راهی یافت،

برای صبح ها با امید چشم گشودن،

برای شب ها با آرامش خیال خوابیدن

اینطور که نمیشود،

نمیشود که زندگی را فقط گذراند ،

نمیشود که تمام شدن فصلی و رسیدن فصلی جدید را فقط خنکای ناگهانی هوا یادت بیاورد،

نمیشود تا نوک دماغت یخ نکرده حواست به رسیدن پاییز نباشد

اینطور پیش بروی یک آن چشم باز میکنی

خودت را میان خزان زرد زندگی ات میابی ،

و یادت هم نمی آید چطور گذرانده ای مسیر بهاری و سبز زندگی ات را

اصلا خدا را هم خوش نمی آید،

راهت داده به دنیایش که نقشت را ایفا کنی،

یک روز خوب حتی یک روز بد ،

یک روز شیرین حتی یک روز تلخ ،

یک روز آرام حتی یک روز پرهیاهو ،

وظیفه ی تو زندگی را با تمام و کمالش زندگی کردن است،

با تمام سکانس های تلخ و شیرینش

نمیشود که همه اش خسته باشی

و سر سکانس های تلخ بهانه بیاوری و گوشه ای به قهر کز کنی و بازی نکنی

حق داری که خستگی ات را در کنی،

اما حق نداری که دیگر مسیر را ادامه ندهی

اینطور که نمیشود،

تا دیر نشده باید راهی پیدا کرد،

باید زندگی را زندگی کرد


پاییز وفادار ترین فصل خداست حافظه‌ی خیس خیابان‌های شهر را همیشه همراهی می‌کند لعنتی، هی می‌بارد و می‌بارد … و هر سال عاشق‌تر از گذشته هایش گونه‌های سرخ درختان شهر را می‌بوسد و لرزه می اندازد به اندام درختان و چقدر دلتنگ می شوند برگ های عاشق برای لمس تن زمین که گاهی افتادن نتیجه‌ی عشق است .

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

پاسخ به پرسش مهر 98 رئیس جمهور